دفتــــر خاطراتـــــم
خاطرات خوب و بد زندگی
خسته ام...حوصله هیچ کسی رو ندارم! خدا جون نمی دونم چی بگم! گاهی وقت ها از آدم های اطرافم بدم میاد.. از کسایی که دوستم دارن و من اونا رو نمی بینم..! خدایا کاش دایی برمی گشت..از وقتی رفته داغون شدم..حالم از خودم بهم می خوره.. از منت کشیدن هام...دیگه خسته شدم! شاید اگه اون بود الان من خوبه خوب بودم.. خیلی تنهام..کاش یه نفر بود حرفامو گوش بده..ولی.. از خودم خسته ام...خدا جون این همه دعا کردم برگرده ولی میدونم دیگه هیچ وقت جوابمو نمی ده.. کاش اون روز هیچ وقت برنمی گشتم خونمون...کاش هیچ وقت برنمی گشتم... خدایا بهترین کسم رو از دست دادم...مواظبش باش
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |